کد مطلب:106627 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:164

نامه 003-به شریح قاضی











[صفحه 581]

نامه ی امام (ع) كه به شریح بن حارث، قاضی خود نوشته است: شریح كیست؟ شریح بن حارث كندی كه عمر، وی را به قضاوت مسلمین در كوفه نصب فرمود و از آن زمان پیوسته تا هفتاد و پنج سال به این امر مشغول بود، و در این میان فقط دو، یا چهار سال قضاوت وی تعطیل بود، در زمان فتنه و آشوب عبدالله زبیر از قضاوت استعفا داد، حجاج هم استعفای وی را پذیرفت. بینه: دلیل و گواه شخص من البلده: از شهر كوچ كرد خطه: زمینی كه انسان دورش را خط می كشد و آن را علامتگذاری می كند تا در آن جا خانه ای بسازد و خطط الكوفه و البصره یعنی زمینهای میان كوفه و بصره مردی: هلاك كننده ضراعه: مصدر ثلاثی، ضرع ضراعه: خوار شد و خضوع كرد درك: نتیجه ی كار بد زخرف: ساختمان را با طلا و جواهرات زینتكاری كرد. نجد: زمین را آرایش داد. بلبله: تزلزل و درهم و برهم شدن، چیزی را چنان تباه كردن كه از حد سودبری بیرون شود. كسری: لقب پادشاهان ایران بود، و برای هر كدام از آنها حكم اسم جنس دارد. قیصر: لقب پادشاه روم بود تبع: پادشاهان یمن می باشند. حمیر: رئیس قبیله ای از یمن بود، حمیر بن سبا بن یشحب بن یعرب بن قحطان شید: ساختمان را بالا برد. تنجید: آراست

ن با فرش و غیر آن. اعتقد المال و الضیعه: آن را به وجود آورد. نقل شده است كه شریح در زمان حكومت حضرت خانه ای به هشتاد دینار برای خود خریده بود، این گزارش كه به امام رسید، او را احضار كرد و فرمود: به من خبر رسیده است كه تو، خانه ای به هشتاد دینار خریده ای، قباله اش را نوشته ای و بر آن گواه و شهود گرفته ای، شریح پاسخ داد: آری چنین است، امام نگاه خشم آلودی به وی افكند، و فرمود: (ای شریح بهوش باش كه به همین زودیها كسی به سراغت خواهد آمد كه نه به قباله ات نگاه كند و نه از شهودت می پرسد بلكه تو را از آن خارج می كند و تنها تحویل به قبرت می دهد. ای شریح بنگر كه مباد این خانه را از غیر مال خودت خریده باشی یا بهایش را از غیر دسترنج حلال خودت پرداخته باشی كه هم در دنیا و هم در آخرت خود را زیانكار كرده ای، آگاه باش، اگر در هنگام خرید خانه نزد من آمده بودی نسخه ی قباله را بدین گونه می نوشتم، تا دیگر در خرید خانه حتی به بهای یك درهم یا بیشتر، علاقه به خرج ندهی، نسخه ی سند این است: بسم الله الرحمن الرحیم این است آنچه كه بنده ای ذلیل از كسی كه در حال كوچ است خریداری كرده است، خانه ای از سرای غرور، در محله ی فانی شوندگان، و

در كوچه ی هالكان خریداری كرد، این خانه به چهار حد منتهی می شود، حد نخستین، به آفات و بلاها، حد دوم به عزاها و مصیبتها، حد سوم به هوا و هوسهای هلاكتزا و حد چهارم به شیطان گمراه كننده منتهی می شود و در خانه هم، از همین جا باز می شود، این خانه را مغرور آرزوها، از كسی كه پس از مدت كوتاهی از این جهان رخت برمی بندد، به مبلغ خروج از عزت قناعت و دخول در ذلت دنیاپرستی خریداری كرده و هر گونه عیب و نقص و كشف خلافی كه در این معامله واقع شود به عهده ی بیماری بخش اجسام پادشاهان و گیرنده جان جباران و زایل كننده ی سلطنت فرعونها همچون كسرا، قیصر، تبع، و حمیر می باشد، و به عهده ی كسانی كه ثروت را گردآوری كردند و بر آن افزودند و آنها كه بنا كردند و محكم ساختند طلاكاری كردند و زینت دادند، انداختند و نگهداری كردند و به گمان خود برای فرزندان باقی گذاردند همانها كه همگی به پای حساب و محل ثواب و عقاب رانده می شوند هنگامی كه فرمان داوری و قضاوت الهی رسیده باشد، (و خسر هنالك المبطلون) شاهد این قباله، عقل است، آنگاه كه از تحت تاثیر هوا و هوس خارج شود و از علایق دنیا، جان سالم به در برد.) منظور امام از این سخنان آن است كه مخاطبش را از

متاعهای دنیا و اعتماد به افزونیهای آن باز دارد، و پیش از آن كه شریح را توبیخ و سرزنش كند از او نسبت به كاری كه انجام داده اعتراف می گیرد چنان كه می فرماید: بلغنی تا شهودا، و فعل كان در قول شریح: قد كان، تامه است و با یادآوری مرگ و وعده ی آمدن آن كه می آید و او را از این سرا و بقیه تعلقات دنیا به بیرون كوچ می دهد و تنها و برهنه به قبرش می سپارد، او را از دوستی دنیا و طلب كردن برحذر داشته است و سپس او را از ناخالص بودن بهایی كه در برابر خانه پرداخته است بیم می دهد كه مبادا از راه حرام و رشوه گیری در مقابل احكام، به دست آورده باشد، زیرا با فرا رسیدن قاصد مرگ دنیا از دستش می رود، و به سبب گناهانی كه از حرام خواری گریبانگیرش می شود مبتلا به زیان اخروی و محروم شدن از نعمتهای بی پایان آن می شود، ابتعته و اشتریته به یك معناست، آن را خریداری كردی، و كلمه ی اما بدون تشدید هم روایت شده است. این جا در سخن امام پرسشی پیدا شده است كه وقتی انسان به خانه ای كه بهایش یك درهم باشد رغبتی نكند به طریق اولی در مورد بالاتر رغبت ندارد، پس چرا امام فرموده است در قیمت این خانه به یك درهم و بیشتر از آن رغبت نخواهد كرد. پاسخ داده اند ك

ه چون درهم در این مقام كمترین چیزی است كه تملك می شود منظور آن است كه اگر بخواهی آن را بخری به هیچ نخواهی خرید چه جای بالاتر كه اصلا جای ذكر آن نیست، در شعر متتبی نیز تركیبی شبیه این آمده است: و من جسدی لم یترك السقم شعره فما فوقها الاوفیها له فعل كه قیاس، فما دونها است، اما برای تفهیم معنایی كه ذكر شد به این طریق بیان كرده است. در نسخه ای كه امام به عنوان سند خانه نوشته است چند نكته وجود دارد: 1- نخست این كه خریدار را به صفت عبودیت و ذلت اختصاص داده است تا فخر و مباهاتی را كه ممكن است به خاطر خریدن این منزل برای او پیدا شود بشكند. 2- فروشنده را كه به زودی خواهد مرد بطور مجاز مرده خوانده از باب اطلاق آنچه بالفعل است بر آنچه كه بالقوه می باشد و از باب این كه مقتضی را نازل منزله ی واقع فرض كرده است تا وی را از مرگ بیم دهد و برای كوچ كردن به سرای آخرت آماده اش كند، و این معنای اخیر یا ترشیح استعاره است و یا اشاره به بیداری او و توجهش به واردات و بیماریها و تمام اموری كه باعث عبرت است می باشد. 3- سرای غرور كنایه از دنیاست از آن رو كه مردم به آن مغرور می شوند و با داشتن زخارف دنیوی از آنچه بعد از آن وجود دارد غفل

ت می كنند، عبارت من جانب الفانین اخص از دارالغرور است و همچنین خطه الهالكین اخص از جانب الفانین می باشد چنان كه در كتابهای بیع و تجارت عادت بر این است كه نخست به ذكر اعم آغاز می كنند و سپس به اموری می پردازند كه خاص هستند و مبیع را مشخص و معین می كنند، اگر چه در این جا، غرض تخصیص بعد از تعمیم نیست بلكه مراد یادآوری حال آنهاست كه رفتنی هستند و از طرفی در این خانه ای كه ساكنند آن را برای خود علامتگذاری كرده اند. 4- نكته ی چهارم در نسخه ی قباله آن است كه حدود چهارگانه ی آن خانه را كنایه از امور نامطلوبی قرار داده است كه سرانجام دنیا به آن منتهی می شود. حد اول را منتهی به اسباب و علل آفات دانسته و با این مطلب اشاره به این كرده است كه لازمه ی وجود خانه علاقه به اموری است كه باعث كمال خانه داری می باشد، از قبیل وجود همسر و خدمتگزار و مركب سواری و آنچه كه بر اینها مترتب است از وجود فرزندان و كنیزان و نوازندگان و بقیه ی افزون طلبیهای دنیا كه وجود هر كدام باعث ایجاد نیاز به امور دیگری است آنان كه غنی ترند محتاجترند، و همه این امور در معرض آفات و بلاها و امراض و مرگ و میرها می باشند و اینها اموری باعث بلاها و گرفتاریه

ایی هستند كه اینها لازمه ی این خانه است و این كه امام آن را اولین حد خانه دانست به علت این است كه خانه نیازمند به آن است. حد دوم منتهی می شود به اموری كه باعث مصیبتهاست این جا نیز اشاره به همان امور نخستین است كه از لوازم و نیازمندیهای خانه است اما به اعتبار این كه این امور در معرض آفات امراض و مرگ و میرهاست كه لازمه اش مصیبتها می باشد و چون دواعی آفات مستلزم دواعی مصیبتهاست این دو امر را پشت سر هم قرار داده است واژه ی دواعی در این دو حد ممكن است به این اعتبار باشد كه تمایل به این امور، داعی به فعل و انجام دادن آنهاست و لازمه ی فعل آنها هم آفتها و مصیبتها می باشد. حد سوم منتهی می شود به پیروی هوا و هوس هلاك كننده زیرا كسی كه در دنیا به جستجوی تهیه ی منازل و خانه می افتد معلوم می شود به دنیا و وابستگیهایش علاقه ی فراوان دارد، و بدون توجه به امر خداوند از تمایلات شهوانی و نفسانی پیروی می كند و از مجموعه ی این مطالب تعبیر به هوا و هوس می شود و روشن است كه این امر موجب سقوط انسان در دوزخ و هلاكت وی در آن است. دلیل آن كه این امر را حد سوم دانسته آن است كه خانه و متعلقات آن و آنچه كه انگیزه ی طلب آن می شود، لازمه ی

هوا و هوس و تمایلات طبیعی هلاك كننده است كه پیوسته هر كدام تاكیدكننده ی دیگری است و هر یكی نیاز به دیگری را برمی انگیزد. حد چهارم منتهی می شود به شیطان اغواكننده، این امر را آخرین حد قرار داده است به دلیل آن كه دورترین محدوده ای است كه حدود دیگر به آن پایان می پذیرد، به این بیان كه شیطان از جهت گمراه كنندگی سرآغاز علاقه ی آدمی به دنیا و انگیزه ی پیروی نفس از هوا و هوس است، شیطان به این طریق آدمی را گمراه می كند: معاصی و خلافكاریها و امور شهوانی كه آدمی را از رفتن در راه خدا بازمی دارد در پیش انسان جلوه می دهد و به او القا می كند كه این امور برایش اصلح است. و منه یشرع باب هذه الدار، این جمله اشاره می كند به این كه شیطان به منظور گمراه كردن و اغواگریش اموری را كه لازمه اش دنیاطلبی و به دست آوردن كالای بی ارزش آن می باشد، برمی انگیزد و آدمی را وادار می كند بر آن كه به فكر خرید و به دست آوردن خانه و لوازم و متعلقات آن بیفتد، بنابراین شیطان به منزله ی حد چهارم خانه است و آنچه به سبب اغواگری او به وجود می آید و به آن وسیله باب دخول در دنیاطلبی و خرید و به دست آوردن منزل و خانه باز می شود، باب آن می باشد كه در همین

طرف حد چهارم واقع است. اكنون بیاندیشید به نكته های ظریف بلاغی، و پندهای حكمت آمیزی كه در این فراز از سخنان مولی (ع) وجود دارد و همینها باعث امتیاز و برتری آن از گفته های دیگران می باشد. از جمله ی حكمتها آن است كه این سخن، دنیا را بطور كامل بی مقدار نشان می دهد، درهای طلب آن را بر روی آدمی، مسدود می سازد و او را به سوی خدا سوق می دهد و به زهد حقیقی و همراه داشتن آن تشویق می فرماید. 5- نكته ی پنجم در نسخه ی سند خانه آن است كه امام (ع) خریدار منزل را، مغرور به آرزو دانست، به این دلیل كه توجه به آرزوی دنیویش او را از آخرت و آنچه كه به خاطر آن آفریده شده غافل كرده است و همین غفلت، انگیزه ی خرید آن خانه شده، و بهای آن را خروج از عزت قناعت و دخول در ذلت درخواست و التماس دانسته است زیرا خرید چنین خانه و پرداخت بهای آن، این امور را در پی دارد، و دلیل این پی آمد آن است كه اصل آن خانه با توجه به حال شریح، از نیاز او بیشتر بود، و هر شخصی كه برای به دست آوردن مازاد بر نیاز خود اقدام كند، از حد قناعت خارج می شود، به دلیل این كه قناعت عبارت از راضی بودن و اكتفا كردن بر مقدار ضرورت از مال و آنچه مورد نیاز باشد و نیز پیش از

این دانسته شد كه لازمه ی قناعت كم احتیاجی به مردم و بی نیازی از آنها می باشد و عزت قناعت، به خاطر همین امر، برای انسان حاصل می شود. پس هر كس از قناعت خارج باشد از عزت آن هم بیرون و در ذلت درخواست و التماس پیش مردم داخل است زیرا به اعتبار این كه از قناعت خارج است نیاز زیادی به مردم دارد، و بدین علت در خواری و التماس از مردم داخل خواهد بود. هدف از این تعبیر آن است كه انسان را از افزون طلبی و به دست آوردن مازاد بر نیاز دور دارد از آن رو، كه لازمه ی آن، خواری و ذلت نیاز به مردم است. 6- امام در نوشتن این نسخه از سند خانه، زیان غبن و غرامتی را كه لازمه ی این معامله است و باید به مشتری پرداخت شود، بر ذمه ملك الموت قرار داده است تا دیگر مشتری به فكر دریافت آن نباشد و با توجه به این كه همه ی آرزوها با مرگ به نهایت می رسد آرزویش را هم از دل بیرون برد، و تنها از كالای دنیا به اندازه ی نیاز اكتفا كند و از ملك الموت بطور كنایه به این عناوین یاد كرده است: تباه كننده ی كالبدهای پادشاهان، و گیرنده ی جانهای ستمكاران، و از بین برنده ی پادشاهی فرعونها، با گرفتن جانهایشان، و این كه عده ای را به عنوان نمونه نام برده است كه مرگ به

سراغ آنها رفته، به علت این است كه شریح را متوجه كند، تا از چنین آرزوها كه با فرا رسیدن مرگ به پایان می رسد قطع امید كند زیرا هنگامی كه آرزوهای چنین اشخاص دنیادار و پرقدرت با مرگ از بین رفت و غرامتی نگرفتند، پس تو، ای قاضی شرع به این امر سزاوارتر خواهی بود. 7- و نظر بزعمه للولد، یكی دیگر از نكاتی كه امام در متن این نسخه خاطرنشان كرده این است كه بعضی از علاقه مندان به دنیا به گمان خود مال دنیا را برای فرزندانشان جمع می كنند، و آن را برای آنها مصلحت می دانند، و حرف باء، به معنای سببیت است، زیرا گمان وجود اندیشه ی اصلح سبب این عمل شده است. 8- ذكر جمع كردن ملوك و محل اجتماع آنها، كه توقفگاه عرض اعمال و حساب و جایگاه ثواب و عقاب است به سبب این است كه آدمی را از این امور و موارد، بیم دهد و در عمل كردن برای آخرت و ایمن شدن از خطرات و شرور آن، تشویق و ترغیب كند. 9- اذا وقع الامر بفصل القضاء، آنگاه كه فرمان خداوند در دادگاه رستاخیز به قضاوت عادلانه اجراء شود، و حكم میان اهل حق و باطل فیصله یابد، حقیرشدگان در دنیا، به سود خود برسند، و اهل باطل به زیان اعمال ناشایست خویش دچار شوند، آخرین جمله ی امام در این فراز كه با عب

ارت خسر هنالك المبطلون ختم شده از قرآن كریم سوره مومن آیه 76 اقتباس شده است. 10- آخرین نكته ای كه در نسخه ی امام راجع به قباله ی خانه ی شریح قاضی وجود دارد آن است كه عقل هرگاه از بند هوا و هوس رها شود و از وابستگیهای دنیا دور باشد، به آنچه در این نسخه از معایب این معامله ذكر شده گواهی می دهد، چرا كه عقل هنگام خالی بودنش از این وابستگیها، از كدورت باطل پاك است و حق را چنان كه شایسته است می بیند و بر طبق آن حكم می كند، اما اگر اسیر دست هوسها و مقهور سلطه ی نفس اماره باشد با دیده ی سالم به حق نمی نگرد، بلكه با چشمی بر آن نگاه می كند كه پرده ی تاریكیهای باطل روشناییش را از بین برده است، پس به دلیل آن كه حقیقت را بطور خالص نمی بیند گواهی خالصانه هم بر آن نمی دهد، بلكه شهادت به حقانیت امری می دهد كه در ظاهر حق است اگر چه در باطن امر، باطل می باشد، مثل گواهی دادن به این كه در طلب مال و منال دنیا مصلحتهایی وجود دارد كه از جمله، پرهیز از تنگدستی آینده ی خود، و باقی گذاشتن برای فرزندانش، و جز اینها از اموری كه در ظاهر شرع، دلیل بر جواز به دست آوردن دنیا و تعلقات آن می باشد و اگر با دیده ی حق بین بنگرد می داند كه جمع آ

وری ثروت برای اولاد وظیفه او نیست زیرا روزی دهنده ی فرزند، خدای آفریننده ی او می باشد و به دست آوردن مال و منال به دلیل ترس از تنگدستی، خود تعجیل در فقر و موجب انصراف از امر واجب و توجه به غیر آن می باشد. توفیق از خداست.


صفحه 581.